گذر روزگار
یک شهر ، یک خیابان ، یک کوچه ، یک محله و دو خانه کنار هم
صاحب خانه اولی مسافرکش ناتوانی بود که تمام روز را با پیکان از کار افتاده اش کار
می کرد تا شکم خود و زن و بچه شیر خواره اش را هر چند ناچیز سیر کند .
صاحب خانه دوم هروئین فروشی سابقه دار بود که وانت قراضه اش چندین ماه بود جلوی
در خانه اش خاک میخورد .
با اجرای طرح سهمیه بندی بنزین ، هروئین فروش شیاد ، بنزین وانت اش را به قیمت خون
پسرش به مسافرکش بخت برگشته میفروخت و به وانت قراضه اش افتخار میکرد ... هانــی
<< Home