Friday, May 26, 2006

پَست



سیلی وحشیانه پسرک بر روی صورت مادر پیرش نشست .
پدر علیلش عاجزانه به این صحنه دردناک نگریست .
پسرک فریاد زد : دفعه بعد اگر حرفمو گوش نکنید هر دوتونو قیمه قیمه می کنم .
دست مادر را به تندی گرفت ، حلقه عروسی پدر و مادرش را با بی رحمی تمام از
انگشتان نحیف مادر بیرون کشید و با سرعت از خانه بیرون رفت .
فروش انگشتر ، حداقل یکی دو هفته ای پول مواد او را تامین می کرد .
نگاه مغموم مادر و پدر پیرش روی هم ثابت ماند .
هنگام خریدن این حلقه چه آرزوهایی داشتند ... هانی


عزیزان میتونین با زدن گزیـنه (comments) درباره این مطلب
اظهـار نــظــر کنید . خـوشحال میـشم ........... هانـــی