مرغ عشق
پنجره را باز کرد ، چشمش به دو مرغ عشق روی دیوار افتاد . عشق را در نگاهشان
به وضوح می دید . گویی صدایشان را می شنید و صحبت هایشان را می فهمید :
چه زیبا بود بهاری که تو را دیدم و چه زیباتر بود تابستانی که دل به تو دادم ، چه
دل انگیز است رنگ خزان عشق و زمستانی که ...
خیز ماهرانه و سریع گربه سیاه رنگی ، اجازه هر گونه عکس العملی را از مرغ نر گرفت .
مرغ ماده ناباورانه به این صحنه نگریست و منتطر مبهم ترین زمستان عمرش شد ... هانی
عزیزان میتونین با زدن گزیـنه (comments) درباره این مطلب
اظهـار نــظــر کنید . خـوشحال میـشم ........... هانـــی
<< Home