تقدیــر
صدای فریاد همسایه بالایی او را به خود آورد :
آخه زن ، چرا مراقب نیستی ؟ با بدبختی شکم خودمون و پنج تا بجه رو به زور
سیر می کنم ، حالا تو میگی بازم حامله ام ؟؟ دیگه خسته شدم از دستت .
به یاد حرف دیروز شوهرش افتاد :
من بچه میخوام ، دیگه نمیتونم با کسی که اجاقش کوره زندگی کنم .
اشک در چشمانش جمع شد ... هانی
عزیزان میتونین با زدن گزیـنه (comments) درباره این مطلب
اظهـار نــظــر کنید . خـوشحال میـشم ........... هانـــی
<< Home