Friday, February 24, 2006

رؤيــاي مــن



نازنین من ...
باز هم خواب به چشمهایم نمیاد
تنهاي من ...
هنوز هم تا پاسي از شب ، به پنجره اتاقت چشم مي دوزم
رؤياي من...
ديشب تا صبح باران مي باريد . و صبح رنگين كماني زيبا در آسمان روئيد
ماواي من ...
جاي نگاه من، هنوز بر آسمان مانده بود . كاش مي ديدي ...
شيداي من...
سپيده زده است . ديگر قلم در دستم نمي ماند .
سايه تــــــو آرام كنار پنجره به خواب رفته است ...

عزیزان میتونین با زدن گزیـنه (comments) درباره این مطلب
اظهـار نــظــر کنید . خـوشحال میـشم ........... هانـــی